قلب طلایی
مطالب جالب و خواندنی
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان قلب طلایی و آدرس bahoosh.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





سلام دوستان

با شروع فصل امتحانات کلا روحیه آدم از این رو به اون رو میشه و آدم همراه با استرس و اضطراب امتحان روزارو میگذرونه

میخواستم وبلاگمو از یه رنگی در بیارمو خاطرات این روزهارو و شرحشونو براتون اینجا بذارم

اول از همه میریم سراغ برنامه امتحانی بنده آخه شما بگین به این میگن برنامه امتحانی نوبت اول؟

ملاحضه بفرمایید:

rf0vcd1os9x95x6f032w.jpg

امروز امتحان زیست داشتیم و من زیاد نخونده بودم پنجشنبه همین هفته گذشته یعنی پریروز به بهونه ی نمونه سوال و اینا که از اینترنت در بیارم اومدم نشستم ور دل کامی جون تا شب بعد رفتم خوابیدم.:-"

فرداشم که شما به حساب نیارین هیچی نخوندم:-".دیروز همش داشتم ول و الاف تو نت میگشتم و درس نخوندم.امروز صبح ساعت10بیدار شدم:D خیر سرم کتابو باز کردم دیدم هرچی رو که نگاه میکنم بلدم گفتم بیخیال بابا برو ور دل کامی جون:)) این شد که پا شدم اومدم پا کامپیوتر و رفتم یاهومو چک کردم که دیدم یکی از دوستانم پی ام گذاشته که سونیا جونم(یکی از دوستام)امشب ویاد نت منم ذوق مرگ شدم(سونیا بدلیل درس کلا مرده بود):)) آخه روز قبلش گیر داده بودم به بنده خدا که هی سونیا میخوام سونیا کجاست سونیا میخوام سونیا میخوام.....بیچاره کلافه بید از دستم آخرشم نرفت به سونیا خبر بده که من منتظرش بیدم.این شد که رفتم خوابیدم.

خلاصه امروز تا ساعت 12 ظهر داشتم درس میخوندم که پرستو زنگ زد با صدای جیغ مانندش:)) وگفت که برو دنبال یاسمن با هم دیگه بیاین دنبالم بنده هم ده دقیقه طول نکشید آماده شدم و رفتم دنبال یاسمن.

بعد اینکه رفتیم دنبال پرستو،پرستو وگفت که راضیه و نرگس هم قراره بیان دنبالمون باهم بریم این شد که مثل بت منتظر شدیم نرگس 2 دقیقه ای خودشو رسوند ولی راضیه جونمونو درآورد ساعت شد 12:35تا بالاخره با ناز اومد.[-(

خواستم یکی بکوبم تو سر راضیه دلم نیومد بزنما....وگرنه خفش میکردم>:)

وقتی لشکر جومونگ(بنده و دوستانم) رسیدیم مدرسه پنج دقیقه نشد که معاون بداخلاقه با دبیر ادبیاتمون(اینم دست کمی از اون نداره) اومدن وگفتن یالا برید سر کلاس ما هم زرتی رفتیم سر کلاس :-"

دوباره پنج دقیقه بعد معاون بداخلاقه اومد برگه ها رو پخش کرد منم که درحال خوردن کیک بودم=))

کیکه وقت بود بمونه تو گلوم با دیدن این معاونه=)) برگه رو گرفتم و شروع کردم به نوشتن برگه رو پر کردم آخرش دیدم ای خدا 2 نمره همین جوری پرید(سرما خوردم همشو یادم رفت)گفتم به جهنم و برگه رو دادم.:-"

خلاصه رفتم بیرون حالا یکی بیاد دنبال این راضیه اینا بگرده پیداشون کنه...[-(

داشتم دنبالشون میگشتم که راضیه رو از دور ودیدم(تشخیص از راه دور من خوب  بیده)رفتم پیششون دیدیم یکی کمه

پرستو هنوز پیداش نشده بود با اینکه قبل من  برگشو داد

چند دقیقه گذشت بچه ها هم داشتن وراجی میکردن که دیدم یه موجود قرمز رنگ داره میاد(t-shirt قرمز پوشیده بود تو این گرما )اون که ویامد ما هم حرکت وکردیم و رفتیم خانه.

از موقعی که اومدم خونه تا نیم ساعت پیش داشتم فیلم ودیدم الانم دارم اینا رو ونویسم(البته خیلی بی حوصله شرح ودادم حال نوداشتم):-"

امتحان بعدیمونم زبان بیده که من اصلا لازم نیست بخونم و کتابو بگیرم دست تا دوشنبه>:) پس فعلا بای بای تا دوشنبه;)

[ شنبه 2 دی 1391 ] [ 16:59 ] [ زهرا ]

.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

به قلب طلایی خوش آمدید
امکانات وب
بک لینک طراحی سایت