قلب طلایی
مطالب جالب و خواندنی
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان قلب طلایی و آدرس bahoosh.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





دختر خانم ها ناراحت نشن فقط جهت خنده ! منم دخترم اما ناراحت نشدم خندیدم

وقتی بعد از یک روز شلوغ براتون غذا درست کرد و با تمام خستگی کنارتون نشست بهش بگید:ممنون عزیزم ، خوب شده ، ولی کاش قبل از درست کردنش به مامانم زنگ میزدی و طرز تهیه این غذا رو ازش میپرسیدی …

وقتی در جمع فامیل خودتون هستید شکم بزرگ پدر زنتون رو سوژه خنده همه قرار بدهید.از صبح کتونی پا کنید و تا شب هم از پاتون در نیارید تا جورابتون بوی گربه مرده بگیرد و بعد با همان جورابها برید توی رختخواب.

به صورتش نگاه کنید و باحالتی متاثر بگید:عزیزم چقدر پیر شدی..

وقتی تخمه میخورید پوستهای تخمه را هر جای بریزید غیر از بشقاب جلوی دستتون.

همیشه آب را با بطری سر بکشید.

وقتی زنتون حواسش کاملا به شماست وانمود کنید زنتون رو ندیدید و یواشکی به بچه هایتون بگید:دوست دارید براتون یک مامان خوشگل بیارم!!.

وقتی با تلفن صحبت میکنید به محض ورود همسرتون با دستپاچگی بگید :باشه ، من بعدا بهت زنگ میزنم ..و سریع گوشی رو قطع کنید..

همیشه از گیرایی چشمهای دختر خاله ترشیده اتون تعریف کنید..

خاطرات شیرین دوران مجردی خودتون رو با دوست دخترهای داشته و نداشته خودتون براش تعریف کنید..

وقتی با اون تو رستوران هستید با صدای بلند باد گلو بزنید..

او را با اسمهای مختلف مثل :سمیرا ،مریم ، پریسا، آتنا، شیوا… صدا کنید و بعد بگید ببخشید عزیزم این روزها حواسم زیاد جمع نیست ..

سعی کنید یک چادر مسافرتی خوب یا ماشین راحت بخرید که شبهای که قرار است بیرون از خونه بخوابید ، زیاد سختی نکشید..

 

[ جمعه 7 بهمن 1390 ] [ 20:39 ] [ زهرا ]

نامش علیرضاست و فامیلی مستعارش امینی. نمیدانم مشهدی است یا زاهدانی. فقط می‌دانم که بین دوستان نزدیکش به دو جنسه معروف است. با او در یک کافی‌شاپ در مشهد قرار می‌گذارم. چون مطالبم را در روزنامه می‌خواند، اعتماد می‌کند و می‌گوید که حتما می‌آید. قول می‌دهم از او عکس نگیرم. وقت انتشار مصاحبه همزمان شد با سفرش شد خودش الان آنجاست و من این مصاحبه را منتشر میکنم :

چند سال داری؟

متولد ۶۸ هستم.
تحصیلاتت چقدر است؟

فوق دیپلم کامپیوترم را دارم میگیرم.
در دوران تحصیل مشکلی نداشته ای؟

نه.
کسی اذیتت نمی‌کرد؟
آن موقع کسی نمی‌دانست وضعیتم چطور است.
یعنی از همه پنهان کرده بودی؟

بله!
خانواده‌ات هم نمی‌دانستند؟

نه! هنوز هم نمی‌دانند.
چرا؟

فکر نمی‌کنم واکنش جالبی نشان بدهند.
الان به چه شغلی مشغول هستی؟

در یک شرکت هواپیمایی کار میکردم و یک سایت خدمات هاستینگ دارم.
در آنجا مشکلی ندشتی؟
نه! تا به کسی نگویی، برایت مشکلی پیش نمی‌آید. عده کمی از اطرافیان از این ماجرا اطلاع دارند.
درآمدت از آن راه خوب است؟

بد نیست. تقریبا هر سال می‌توانم ماشینم راعوض کنم و یکی بهترش را بخرم.
تا به حال دستگیر نشدی؟

نه!
مشتری‌های خاص داری یا هر کسی را می پذیری؟

نمی‌توانم خودم را تابلو کنم. فقط با چند نفر هستم. اینجوری با امنیت خاطر بیش‌تری زندگی می‌کنم.
گروهی کار می‌کنی یا انفرادی؟

خودم هستم و خودم. گفتم که هر چه بی سر و صدا کار کنی، برای خودت بهتر است.
از کی به این کار مشغول هستی؟

حدود ۴ سال پیش.
چرا زودتر وارد این راه نشدی؟

خب آن زمان به پول نیازی نداشتم. اما بعد از مدتی احسا کردم باید زندگی‌ام را تکان بدهم.
از نظر روحی، مشکلی پیدا نکردی؟ یعنی عذاب وجدان نداشتی؟

به آن فکر نمی‌کنم. گاهی چیزهایی در ذهنم می‌آید، اما سعی می‌کنم خودم را مشغول کاری کنم تا سرم گرم شود. ترجیح می‌دهمفکر نکنم.
مشتری‌هایت بیش‌تر چه کسانی هستند؟

مختلف هستند. بیش‌تر سن‌شان بالاست. پیرزن هم بین‌شان هست.
عجیب‌ترین‌شان کدام است؟

چند نفر از آن‌ها هنرپیشه هستند.
واقعا؟

یکی از آن‌ها حتی الان در یک سریال هم بازی می‌کند.
عجیب است! نگران نیستند که تو زمانی آن‌ها را لو بدهی؟

ما با هم دوست هستیم. به این چیزها فکر نمی‌کنیم.
همه پول‌هایی که در می‌آوری را خرج می‌کنی یا حساب پس‌انداز هم داری؟

در هیچ بانکی حساب ندارم.
چرا؟

برای امنیت خودم. نمی‌خواهم اگر فردا اتفاقی افتاد، بپرسند این همه پول را از کجا آورده‌ای.
فکر این نیستی که شغلت را عوض کنی؟

نه! درآمدم خوب است. به زودی رونیز می‌خرم، می‌توانم برای خودم زندگی کنم، بدون این که منت کسی را بکشم.
الان چه ماشینی داری؟

یک ۲۰۶ قرمز ماتیکی دارم.
ازدواج نمی‌کنی؟

کی به من زن میده؟
یعنی شوهر می‌خواهی؟
نه! اما ازدواج توی این شرایط اجتماعی، زیاد عاقلانه نیست.
یعنی چی؟

یعنی الان خانواده‌ها با هم وصلت می‌کنند تا آدم‌ها. خانواده‌ها باید همدیگر را بپسندند، نه دختر و پسر. البته خانواده‌ها مهم هستند، اما نه تا این حد!
تا به حال کسی درباره ازدواج با تو صحبت کرده؟

بله، ولی بهش فکر نکردم. چون نمی‌خواهم ازدواج کنم. به کارم لطمه می‌زند.
تا کی می‌خواهی ادامه بدهی؟

تا هروقت که دستگیر شوم.
چرا دستگیر شوی؟

خب کار من جرم است. زندان و اعدام دارد.
چه کسی این را به تو گفته؟

هه می‌دانند. یکی از دوستانم را به همین جرم گرفتند و اعدام شد.
چه زمانی این اتفاق رخ داد؟

۲سال قبل.
اقدامی

نکردید؟
چه اقدامی
باید می‌کردیم؟ قانون می‌گفت که باید اعدام شود.
کجای قانون چنین چیزی را نوشته؟

یا از مرحله پرت هستی، یا داری من را دست می‌اندازی
چرا یک دوجنسه را باید اعدام کنند؟

او دوجنسه نبود.
پس چرا اعدام شد؟

چون حمل ۱۲ کیلوگرم شیشه، جرم سبکی نیست.
به خاطر حمل موادمخدر اعدام شد؟

آره! چیزی که دیر یا زود سراغ من هم می‌آید.
مواد مصرف می‌کنی؟

خودم نه! اما خب وقتی برای مشتری‌ها می‌برم، گاهی مقدار زیادی همراهم است.
یعنی مواد هم به مشتری‌ها می‌رسانی؟

خب کارم همین است.
ولی به من گفتند دوجنسه هستی. پس توی کار مواد هم هستی؟

کار اصلی من مواد است.
یعنی دوجنسه نیستی؟

چرا! هستم.
پس با مواد چه‌کار داری؟

خب من فقط دو جور جنس می‌فروشم. تریاک و شیشه. برای همین به من می‌گویند «دو جنسه». برای این که تخصصی فقط روی همین دو قلم جنس کار می‌کنم. مثل بقیه نیستم که هر کوفت و زهرماری را بفروشم. مثلا ماده مخدری که در سال‌های اخیر به بازار مصرف ایران راه پیدا کرده، بر خلاف کراک خارجی از مشتقات هروئین است و قاچاقچیان این اسم را برایش گذاشته‌اند. چیز مزخرفی است و من نمی‌فروشم… چرا رفتی؟ اوهوی…! حداقل بگو مصاحبه‌ام کجا چاپ میشه… آهای یارو…. عوضی نفهم! وقتم را الکی گرفت!

[ جمعه 7 بهمن 1390 ] [ 20:39 ] [ زهرا ]

نامش علیرضاست و فامیلی مستعارش امینی. نمیدانم مشهدی است یا زاهدانی. فقط می‌دانم که بین دوستان نزدیکش به دو جنسه معروف است. با او در یک کافی‌شاپ در مشهد قرار می‌گذارم. چون مطالبم را در روزنامه می‌خواند، اعتماد می‌کند و می‌گوید که حتما می‌آید. قول می‌دهم از او عکس نگیرم. وقت انتشار مصاحبه همزمان شد با سفرش شد خودش الان آنجاست و من این مصاحبه را منتشر میکنم :

چند سال داری؟

متولد ۶۸ هستم.
تحصیلاتت چقدر است؟

فوق دیپلم کامپیوترم را دارم میگیرم.
در دوران تحصیل مشکلی نداشته ای؟

نه.
کسی اذیتت نمی‌کرد؟
آن موقع کسی نمی‌دانست وضعیتم چطور است.
یعنی از همه پنهان کرده بودی؟

بله!
خانواده‌ات هم نمی‌دانستند؟

نه! هنوز هم نمی‌دانند.
چرا؟

فکر نمی‌کنم واکنش جالبی نشان بدهند.
الان به چه شغلی مشغول هستی؟

در یک شرکت هواپیمایی کار میکردم و یک سایت خدمات هاستینگ دارم.
در آنجا مشکلی ندشتی؟
نه! تا به کسی نگویی، برایت مشکلی پیش نمی‌آید. عده کمی از اطرافیان از این ماجرا اطلاع دارند.
درآمدت از آن راه خوب است؟

بد نیست. تقریبا هر سال می‌توانم ماشینم راعوض کنم و یکی بهترش را بخرم.
تا به حال دستگیر نشدی؟

نه!
مشتری‌های خاص داری یا هر کسی را می پذیری؟

نمی‌توانم خودم را تابلو کنم. فقط با چند نفر هستم. اینجوری با امنیت خاطر بیش‌تری زندگی می‌کنم.
گروهی کار می‌کنی یا انفرادی؟

خودم هستم و خودم. گفتم که هر چه بی سر و صدا کار کنی، برای خودت بهتر است.
از کی به این کار مشغول هستی؟

حدود ۴ سال پیش.
چرا زودتر وارد این راه نشدی؟

خب آن زمان به پول نیازی نداشتم. اما بعد از مدتی احسا کردم باید زندگی‌ام را تکان بدهم.
از نظر روحی، مشکلی پیدا نکردی؟ یعنی عذاب وجدان نداشتی؟

به آن فکر نمی‌کنم. گاهی چیزهایی در ذهنم می‌آید، اما سعی می‌کنم خودم را مشغول کاری کنم تا سرم گرم شود. ترجیح می‌دهمفکر نکنم.
مشتری‌هایت بیش‌تر چه کسانی هستند؟

مختلف هستند. بیش‌تر سن‌شان بالاست. پیرزن هم بین‌شان هست.
عجیب‌ترین‌شان کدام است؟

چند نفر از آن‌ها هنرپیشه هستند.
واقعا؟

یکی از آن‌ها حتی الان در یک سریال هم بازی می‌کند.
عجیب است! نگران نیستند که تو زمانی آن‌ها را لو بدهی؟

ما با هم دوست هستیم. به این چیزها فکر نمی‌کنیم.
همه پول‌هایی که در می‌آوری را خرج می‌کنی یا حساب پس‌انداز هم داری؟

در هیچ بانکی حساب ندارم.
چرا؟

برای امنیت خودم. نمی‌خواهم اگر فردا اتفاقی افتاد، بپرسند این همه پول را از کجا آورده‌ای.
فکر این نیستی که شغلت را عوض کنی؟

نه! درآمدم خوب است. به زودی رونیز می‌خرم، می‌توانم برای خودم زندگی کنم، بدون این که منت کسی را بکشم.
الان چه ماشینی داری؟

یک ۲۰۶ قرمز ماتیکی دارم.
ازدواج نمی‌کنی؟

کی به من زن میده؟
یعنی شوهر می‌خواهی؟
نه! اما ازدواج توی این شرایط اجتماعی، زیاد عاقلانه نیست.
یعنی چی؟

یعنی الان خانواده‌ها با هم وصلت می‌کنند تا آدم‌ها. خانواده‌ها باید همدیگر را بپسندند، نه دختر و پسر. البته خانواده‌ها مهم هستند، اما نه تا این حد!
تا به حال کسی درباره ازدواج با تو صحبت کرده؟

بله، ولی بهش فکر نکردم. چون نمی‌خواهم ازدواج کنم. به کارم لطمه می‌زند.
تا کی می‌خواهی ادامه بدهی؟

تا هروقت که دستگیر شوم.
چرا دستگیر شوی؟

خب کار من جرم است. زندان و اعدام دارد.
چه کسی این را به تو گفته؟

هه می‌دانند. یکی از دوستانم را به همین جرم گرفتند و اعدام شد.
چه زمانی این اتفاق رخ داد؟

۲ سال قبل.
اقدامی

نکردید؟
چه اقدامی
باید می‌کردیم؟ قانون می‌گفت که باید اعدام شود.
کجای قانون چنین چیزی را نوشته؟

یا از مرحله پرت هستی، یا داری من را دست می‌اندازی
چرا یک دوجنسه را باید اعدام کنند؟

او دوجنسه نبود.
پس چرا اعدام شد؟

چون حمل ۱۲ کیلوگرم شیشه، جرم سبکی نیست.
به خاطر حمل موادمخدر اعدام شد؟

آره! چیزی که دیر یا زود سراغ من هم می‌آید.
مواد مصرف می‌کنی؟

خودم نه! اما خب وقتی برای مشتری‌ها می‌برم، گاهی مقدار زیادی همراهم است.
یعنی مواد هم به مشتری‌ها می‌رسانی؟

خب کارم همین است.
ولی به من گفتند دوجنسه هستی. پس توی کار مواد هم هستی؟

کار اصلی من مواد است.
یعنی دوجنسه نیستی؟

چرا! هستم.
پس با مواد چه‌کار داری؟

خب من فقط دو جور جنس می‌فروشم. تریاک و شیشه. برای همین به من می‌گویند «دو جنسه». برای این که تخصصی فقط روی همین دو قلم جنس کار می‌کنم. مثل بقیه نیستم که هر کوفت و زهرماری را بفروشم. مثلا ماده مخدری که در سال‌های اخیر به بازار مصرف ایران راه پیدا کرده، بر خلاف کراک خارجی از مشتقات هروئین است و قاچاقچیان این اسم را برایش گذاشته‌اند. چیز مزخرفی است و من نمی‌فروشم… چرا رفتی؟ اوهوی…! حداقل بگو مصاحبه‌ام کجا چاپ میشه… آهای یارو…. عوضی نفهم! وقتم را الکی گرفت!

[ جمعه 7 بهمن 1390 ] [ 20:39 ] [ زهرا ]

یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیرتکراری برای ابراز عشق، بیان کنید؟
برخی از دانش آموزان گفتند : با بخشیدن، عشقشان را معنا می کنند. برخی "دادن گل و هدیه" و "حرف های دلنشین" را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند "با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی" را راه بیان عشق می دانند. در آن بین، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد:

 

یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند.
یک ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود !
رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان لحظه، مرد زیست شناس فریادزنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت.
بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید... ببر رفت و زن زنده ماند.

داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد.
راوی اما پرسید : آیا می دانید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد می زد؟
بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است!
راوی جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که "عزیزم، تو بهترین مونسم بودی. از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود."

قطره های بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد: همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا فرار می کند و او قبل از اینکه حرکتی از همسرش سر بزند به اینکار اقدام کرد. پدر من در آن لحظه وحشتناک، با فدا کردن جانش پیش مرگ مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه ترین و بی ریاترین ترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود.

 

[ جمعه 7 بهمن 1390 ] [ 20:30 ] [ زهرا ]

به گزارش اخرین نیوز به نقل از برنا، داشتن یک همسر خوب در زندگی همان قدر نعمت است که مثلا داشتن یک ماشین مدل بالا و یک خانه لوکس در بالای شهر؛ با این تفاوت که اگر پول داشته باشی شاید بتوانی خانه و ماشین خوب تهیه کنی؛ اما حتی با وجود پول، نمی‌شود همسر خوب پیدا کرد؛ اگر جوان یادشده خود را به به متد یافتن همسر مناسب مجهر نکرده باشد!

یافتن یک همسر مناسب و به قول بزرگترها همان مقوله ازدواج کاری بس صعب و دشوار است؛ چنان که کمر هفت‌خوان رستم را نیز خم کرده و حتی برخی معتقدند که اگر رستم این روزها می‌زیست همانا پرچم سفیدش را به نشانه تسلیم به اهتزاز درمی‌آورد و عطای ازدواج با تهمینه را به لقایش می‌بخشید.

اما از آن‌جا که جوانان امروز بسی از رستم رستم‌ترند؛ به این راحتی‌ها از میدان به درنرفته و دنبال راه چاره می‌گردند که تجربه نشان داده راهکارهای یاد شده در نود درصد موارد با موفقیت روبه رو بوده است.

قدم اول شناسایی فرد مناسب است که از آن‌جا که مهم‌ترین بخش مقوله ازدواج است باید سر فرصت دنبال فرد مورد نظر گشت. لطفا در این مورد از هرگونه شتاب بپرهیزید!

سعی کنید کاملا عادی رفتار کنید و در زمانی که فرد حواسش نیست نگاهی اجمالی به انگشت حلقه‌اش بیندازید تا متاهل بودن و مجرد بودن وی مشخص شود.

البته ممکن است که فرد حلقه خود را فراموش کرده باشد بنابراین به یک بار دیدن اکتفا نکنید و حداقل سه بار عمل بالا را تکرار کنید.

قدم بعدی باز کردن سر صحبت و اطمینان حاصل کردن از این نکته است که اساسا فرد قصد ازدواج دارد یا خیر؟برای این کار خونسردی خود را کاملا حفظ کرده و بی مقدمه سر صحبت را باز کنید. تجربه نشان داده که قریب به اتفاق افراد در چنین شرایطی هول شده و پیشنهاد شما را قبول خواهند کرد.

قدم بعدی همانا بیرون کشیدن مو از ماست است که باید مشخص شود که اساسا فرد به درد شما می‌خورد یا خیر؟

برای این کار می‌توانید از دستگاه پلی‌گراف یا همان دروغ‌سنج استفاده کنید که احتمال خطا را به صفر ‌رسانده و سبب صرفه‌جویی در وقت و انرژی خواهد شد.بعد از همه این موارد و اطمینان از صحت اعرافات یاد شده! باید کفش آهنی پوشیده و خودتان را برای گرفتن وام ازدواج آمده کنید.

مواد لازم برای گرفتن وام ازدواج:
بدیهی است نبود هر کدام از این موارد می‌تواند دریافت وام را با مشکل اساسی روبه رو کند.

- داشتن دو عدد ضامن گردن کلفت ترجیحا دارای سبیل که مسوول مربوطه بانک کار را زودتر راه بیندازد.
- داشتن شماره همراه مادر همسر رییس بانک مربوطه جهت روز مبادا
- سماجت و از رو نرفتن
- داشتن پاسپورت با حداقل شش ماه اعتبار
- آشنا بودن با یک یا چند شخص صاحب نفوذ در بانک مرکزی برای روز مبادا
- سند ازدواج و فیش پرداختی تالار مربوطه، اصل و کپی فاکتور خرید میوه، شیرینی، شام و همه خرج‌های مربوط به عروسی
- عکس مستند از مراسم عقد(پنج قطعه کافی است)

با درنظر همه گرفتن شرایط بالا باید به شما تبریک گفت چرا که به جمع متاهلین پیوستید! پس پیوندتان مبارک...

[ جمعه 7 بهمن 1390 ] [ 20:27 ] [ زهرا ]
صفحه قبل 1 ... 21 22 23 24 25 ... 43 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

به قلب طلایی خوش آمدید
امکانات وب
بک لینک طراحی سایت